MATNE MOREDE NAZAR التماس...

اهل شب

التماس...

حسین جان در این ماندم که چگونه می توان در چشمان شما نگاه کرد...
بیعتم را نو میکنم و به دلم امید میدهم و نور را نوید...
حسین جان، تو خود میدانی که ما اهل کوفه نیستیم... ما پای بیعتمان تا آخر خواهیم ماند... تا آخرین قطره ی خونمان را فدای امام زمانمان خواهیم کرد...
اما از اللهم عجل لولیک الفرج گفتنمان، میترسم... یا ابا عبد الله، شما را منتظرانت سر از تنت جدا کردند، چگونه از فریاد های منتظران مهدی نترسم؟ ای ماه عالم، من از تکرار عاشورایی دیگر میترسم... من از این مردم دنیا، میترسم... حسین جان، شما که غریبه نیستی، وقتی نگاه آینه میکنم،
از خودم هم میترسم... نکند که عزیز دل زهرا بیاید و من در مقابلش باشم؟
یا ابا عبد الله، هر چه گفتیم مکن ای صبح طلوع، تاثیری نداشت...
یا حسین، تو را به سر بریده ات قسم، کمک کن نوای اللهم عجل لولیک الفرج هایمان دیگر بی تاثیر نباشد...

بزرگوار التماستون میکنم به جهت تعجیل در فرج آقا دعا بفرمایید. زمونه ی سختی شده
التماستون میکنم